دانلود رمان رویای خیس چشمانت از الناز محمدی

نویسنده : الناز محمدی
موضوع رمان : عاشقانه ، اجتماعی
خلاصه رمان :
میان تاریک و روشن ذهنم رنگ روشن چشمانت یک اقاقی بود …
اقاقی که را هم را روشن کرد ..
شاید هنوز دل خورم از له شدن زیر نگاه خیست …
اما مگر می شود رویای خیس چشمانت را به دست کابوس فراموشی سپرد …
باز به سویت پر کشیدم که بدانی همه ی آرزویم چسبیدن به همان رویای خیس است ..برایم بمان … بمان .. بمان و رهایم کن از این کوچه پر دیوار ..
سهم من و تو همان باغ سبز خیال خوش بختی مان است …
نه باغ خزان زده فراموشی …
رمان پیشنهادی : دانلود رمان پشت ابرهای سیاه
قسمتی از رمان رویای خیس چشمانت :
آب دهانش را قورت داد . با پلک هایی بسته کمر راست کرد .
سرش آرام آرام بالا رفت و پلک هایش باز شد .
بغض شبیه کوه روی سینه اش نشست و صدایی در گوشش زنگ زد .
یک صدای گرم و پر احساس .
“ تمام لحظه هامو دارم می شمارم تا روزی که با جامه بهشتی پا به کلبه ی حقیرم بذاری .
مطمئنم اون شب ستاره هام با دیدنت شرم می کنند عروس رویایی من ! ”
بغض در چشمانش سایه انداخت . دست روی گونه اش گذاشت .
این همه آراستگی حالا برای که بود ؟ وجدانش تشر زد …
“ خفه شو دل لامصب ! خفه شو ! از یک ساعت دیگه تمام این افکار می شه هیزم آتش جهنمت .
دیگه تموم شد . هر چی بود تموم شد ! ”
سعی کرد لبخند بزند ، اما بغض طرحی از یک تلخی ناملموس بر لب هایش زد.
چیزی شبیه زهر خند .
– خودت که این جوری مات خودت شدی ، داماد ببینتت چه عکس العملی نشون می ده ؟ !
از این حرف قلبش فرو ریخت.
چشم های همیشه خندان و گیرای سهیل پیش نگاهش آمد و باز تنش لرزید.
باز بغض کرد. باز صدای او آمد.
“ جز من دل به کسی نسپار رها . با دست پر بر می گردم . ”
حالا که او بادست پر می آمد ،
دست او در دست سهیل بود . دست او نامحرم بود . چه می کرد با این دل !
دیدگاه خود را بگذارید