نویسنده : حدیثه عابدی
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان : آخرین روز دادگاه بود..
این یعنی اون دیگه رای من نبود…
دیگه صبح با بازکردن چشام اونو نمیدیدم..
دیگه کسی نبود قربون صدقم بره به حرفام گوش کنه…
من دیگه خانوم خونه کسی نبودم و اون مهر طلاق لعنتی همیشه همراهم بود..
بگذریم….
رفتم تو و آخوند خوندو تموم کرد عهد منو با مرد زندگیم،رفیق زندگیم،عشق زندگیم…
اومد بیرون نزدیک در خروجی بودم که کاوه خودشو بهم رسوند…
تمامی حقوق مطالب برای اسکین 98 محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طراحی و توسعه توسط موزیک پارس