نویسنده : rose_red
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان : یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود دختری بود، چش عسلی، پیرهن پری
ولی این دخترک قصه ی ما، دل پر غصه ای داشت
زندگیش قشنگ نبود
میون باغ دلش، گل های رنگارنگ نبود
پدرش پدر نبود
سهمش از زندگی جز ، روزای دربه در نبود
روزی از همین روزا
روزای خوب خدا
یکی اومد، در خونشون رو زد
درو وا کرد و نگاهش، به ته کوچه رسید
خود خوشبختی رو دید
گل حسرت تو دلش خشکید و خشکید…
تمامی حقوق مطالب برای اسکین 98 محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طراحی و توسعه توسط موزیک پارس