نویسنده : مسیحه زادخو
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان : پشت شیشه ایستادم و داشتم نگاه میکردم هنوزایستاده بودم هنوزنیومده بود چادربه سختی روی سرم نگه میداشتم چندبارافتاددوباره سرم کردم اوم…بابام اومد ..بالباس راه راه …دل بیچارم تاب وتحمل نداشت بااین وضعیت ببینمشباباپشت شیشه ایستادبغض راه گلوموگرفت که بابایم گوشی روبرداشت ته ریشش خودنمایی می کرد
تمامی حقوق مطالب برای اسکین 98 محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طراحی و توسعه توسط موزیک پارس