نویسنده : ناشناس
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان : ساعتهاست به عکس دونفره مان که تصویر زمینه کامپیوترم بود خیره شده بودم ، چشمم میسوخت ، سرم درد میکرد از بس خاطراتم با او را مرور کرده بودم ، انقدر بین خاطرات گشتم و چرخیدم که سرگیجه گرفتم ، دلم میخواست بخوابم ،
دلم میخواست چشمان خسته ام را برای لحظاتی کوتاه ببنیدم و برای لحظه ای کوتاه ذهنم از یادآوری خاطرات شیرینم
آسوده باشد ، خاطرات شیرینی که االن برایم تلخ بودند …
تمامی حقوق مطالب برای اسکین 98 محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.
طراحی و توسعه توسط موزیک پارس